سه نکته کلیدی در مورد چین که باید در نظر داشته باشیم این است: قوی است، نه ضعیف؛ تبدیل به یک قدرت دریایی شده و این که ارزشهای آن متفاوت از ارزشهای غربی است ولی همزمان آن گونه که اروپا و امریکا فکر میکنند، میاندیشد.
به گزارش سایت تجارت ایران و چین به نقل از فرارو و به نقل از آسیا تایمز، “کری براون” استاد مطالعات چینی و مدیر انستیتو لائو چین در کینگز کالج لندن مینویسد: “زمانی که ما در حال بحث در مورد هر موضوعی در زمینه جمهوری خلق چین در عصر معاصر هستیم توجه به سه عامل ذکر شده نقاط خوبی برای آغاز هستند”. به تازگی کتابی از او تحت عنوان “سیاست جهانی که در آن چین شماره یک است” چاپ شده است.
در کتاب تازه چاپ شده درباره چین سیاستهای صنعتی و تجاری آن کشور توضیح داده نمیشود. هم چنین، آن کتاب به ما نمیگوید که غرب چه درسی را میتواند از مدرنیزاسیون سریع چین بیاموزد. در عوض، براون مسئله مهم تری را بررسی میکند که چگونه سوء تفاهم غرب نسبت به ذهنیت و رویکرد چینی در مورد نقش دولت و روابط بین الملل، مشکل برخورد با تمدن متفاوتی را بزرگتر کرده است تمدنی که به اندازهای بزرگ و قوی شده که میتواند انتقاد ما را رد کرده و به عقب براند.
این سوء تفاهم ریشههای تاریخی، فرهنگی و سیاسی دارد، اما اساسا میتوان آن را به جهان بینی دوگانه انگارانه (خوب در برابر شر) نسبت داد که براون از آن تحت عنوان “روشنگری غربی” یاد میکند و فرافکنیای نسبت به تمدنی است که با تمدن غربی اشتراک تاریخی ندارد.
براون مینویسد: “متمایز بودن تاریخ فکری و فرهنگی ساکنان فضایی که اکنون جمهوری خلق چین را شکل میدهد امری غیر قابل انکار است. از نظر زبان، شیوههای حکمرانی، رفتار اقتصادی و دیدگاه بنیادی در مورد نحوه عملکرد جهان و نحوه شکل گیری جامعه، سنت چینی سنتی طولانی، پیچیده و گاهی (اما نه لزوما همیشه) متضاد با آن سنتی است که اروپا و امریکای شکالی امروزین را شکل داده است”.
او میافزاید:” تمایل اروپای غربی این بوده است که حداقل تا دهههای اخیر این اعتقاد را حفظ کند که یک دیدگاه نهایی، صادقانه و متحد کننده از جهان وجود دارد. از سوی دیگر، در دنیای چین، تمرکز بر پذیرش انواع دیدگاهها و اعتقادات برای فضاها و مناسبتهای مختلف وجود داشته است”.
نتیجه این وضعیت ایجاد یک جهان بینی همزمان است؛ جهان بینیای که در قرن بیست و یکم به دلیل توانایی چینیهای مدرن در قرار دادن سرمایه داری در کنار سوسیالیسم، کماکان مجذوب کننده و معماگونه به نظر میرسد. ۲۰۰ میلیون بودایی از فرقههای مختلف و حدود نیمی از آن جمعیت مسیحی هستند.
این توصیف به تنفر سیاستمداران منتخب دموکراتیک از دیکتاتوری تک حزبی منجر شد و هشدار آمریکا در مورد اقدامات براندازانه شرکت هوآوی یا هر سازمان چینی دیگر تحت سیطره حزب کمونیست را در پی داشت.
براون به ماهیت حزب کمونیست نمیپردازد، اما اشاره میکند که موسسات کنفوسیوس اغلب بدترین دشمنان خود بوده اند و اینکه هوآوی به دلیل موقعیت پیشرو در صنعت مخابرات و محیط قانونی که در آن فعالیت میکند هرگز از شر شک و شبهه خلاص نخواهد شد.
از این گذشته قانون اطلاعات ملی چین تصریح میکند که “همه سازمانها و شهروندان باید از تلاشهای اطلاعاتی ملی مطابق با قانون، حمایت کرده به آن کمک کنند و برای پیشبرد آن همکاری نمایند و از اسرار اطلاعات ملی که از آن مطلع هستند محافظت کنند”. همراه با رشد سریع قدرت نظامی چین از جمله دسترسی نیروی دریایی آن کشور به قلمروی طولانی تر، سرمایه گذاریهای زیرساختی سراسر جهان در ابتکار عمل چینی کمربند و جاده، اتهامات مرتبط با هک اینترنتی متوجه چین و مسائل جنجالی مرتبط با دریای چین جنوبی، شین جیانگ و تایوان آن کشور برای تعداد زیادی از سیاستمداران امریکایی و اروپایی تبدیل به مشکل اصلی شده است.
غرب قرنهای متمادی است که تلاش میکند تا جهان را با تصویر خود بازسازی کند. با ذهنیت بازمانده از عصر روشنگری غرب، چینیها بدون توجه به دکترین چین مبنی بر عدم مداخله در امور سایر کشورها، به دنبال ایجاد انحصارگرایی فرهنگی میباشند. بسیاری از سیاستمداران غربی این روایت ساده انگارانه که “کمونیستهای شرور” در حال سرکوب “مردم خوب چین” هستند را پذیرفته و مورد حمایت قرار میدهند. با این وجود، براون در کتاب خود مینویسد مسائل چین پیچیدهتر از آن است که بتوان با چنین روایتهایی آن را توضیح داد.
براون مینویسد: “پیچیدگی به تنهایی یک مشکل برای تفکر روشنگری غربی است چرا که ذهنیت غرب به چارچوبها و نظریههای منظم، همه جانبه و جامع علاقمند است و از پیچیدگی نفرت دارد. چین معرفت شناسی غرب را برهم زده و مفهوم جهانشمول بودن را نقض میکند”.
او در کتاب اش توضیح میدهد که پذیرش این انگاره از سوی غرب که “رونق اقتصادی مشروط به وجود دولت چند حزبی و حاکمیت قانون به سبک غربی است” باعث دو نتیجه گیری میشود: “چین در حال انجام یک اشتباه بزرگ است و دیگری آن که چین باید دموکراتیک شود و در غیر این صورت سقوط خواهد کرد”.
با این وجود، واقعیت آن است که از زمان انتشار کتاب “فروپاشی آینده چین” نوشته “گوردون چانگ” در سال ۲۰۰۱ میلادی چین دچار فروپاشی نشده است و براون نیز در کتاب اش اشاره میکند که انتظار ندارد چین به این زودیها دچار فروپاشی شود بلکه بالعکس اشاره میکند که “ظرف مدت یک دهه بزرگترین اقتصاد جهان میتواند یک کشور آسیایی تحت زمامداری حکومتی کمونیستی باشد”.
واقعیت آن است که اگر این اتفاق رخ دهد و زمانی که حادث شود غرب احتمالا یک بازنده عصبانی و ناامید خواهد بود. در واقع، غرب در حال حاضر هر کاری که میتواند برای کاستن از سرعت رشد و توسعه چین و جلوگیری از تبدیل شدن آن کشور به قدرت اصلی و برتر جهان انجام میدهد.
مطمئنا چین بیش از هر زمان دیگری از دنیای خارج عصبانی است. این عصبانیت به حدی رسیده که چین یک پاسخ سیاسی رسمی برای این وضعیت ارائه کرده است: “چرخش دوگانه”. چین گمان میکند غربیها با استفاده از رسانههای اجتماعی “سمی” و نظامهای سیاسی “دیوانه” شان به غر زدن، ناله کردن و گلایه کردن از چین ادامه میدهند چرا که در حال باختن هستند. از دید چین این جهل و تکبر غرب است که ناشی از چنین موضعی شده و غربیها قصد دارند تا آن را اخلاقی نشان دهند.
چرخش دوگانه یک سیاست اقتصادی است که مصرف داخلی (چرخش داخلی) را در اولویت قرار داده و همزمان برای تجارت سرمایه خارجی (چرخش خارجی) در را باز میگذارد. در نتیجه این سیاست وابستگی به صادرات کاهش مییابد در حالی که استقلال در عرصه فناوری از طریق نوآوری به دست میآید. این پاسخی به تحریمهای غرب و سیاست حمایت از صنایع داخلی در کشورهای غربی است در واقع نوعی جداسازی معکوس یا ریسک زدایی است که بیشتر عملگرایانه (پراگماتیستی) و کمتر ایدئولوژیک است.
براون امیدوار است که عملگرایی در غرب نیز حاکم شود. او میگوید: “خواه ما چین را آن گونه که امروز است برسمیت شناخته و از آن استقبال کنیم خواه از آن بیزار باشیم چارهای نداریم جز این که بدانیم و بپذیریم که چین اینجاست و در اینجا حضور دارد و همین گونه است. نباید فکر کنیم فردا مانند قهرمانان یک فیلم تخیلی از خواب بیدار میشویم و میبینیم که چین دیگر اینجا نیست یا این که به شکلی جادویی به کشوری تبدیل شده که ما واقعا دوست داریم آن گونه باشد و نسبت به آن احساس نزدیکی میکنیم. البته میتوانیم با این تخیل خود را دلداری دهیم که به نظر میرسد در مورد چین تاکنون چنین کرده ایم”.
این کتاب نکات بیش تری نیز در خود دارد که از تجربه سه دههای نویسنده آن از زندگی در چین حکایت دارد جایی که او در حوزه آموزش، تجارت و هم چنین به عنوان دیپلمات کار کرده است. او نویسنده بیش از ۲۰ کتاب در مورد چین است.