کلید تفکر شی جفت کردن مارکسیسم با کنفوسیوسیسم است: او در اکتبر 2023 اعلام کرد که چین امروزی باید مارکسیسم را “روح” و “فرهنگ سنتی چینی خوب” را به عنوان ریشه در نظر بگیرد.
تلاشهای شی برای بازتعریف زیربنای ایدئولوژیک چین بهطور فزایندهای ضروری به نظر میرسد، زیرا کاهش رشد اقتصادی موجب شک و تردید سرمایهگذاران و بیاعتمادی عمومی در داخل شده است. او کشوری را رهبری میکند که قدرت اقتصادی اش بیشتر از شکل حکومت آن قابل احترام است: چین اکنون جایگاهی را در میان اقتصادهای بزرگ جهان به دست آورده ، اما همچنان درگیر نظم بینالمللی است. به واسطه ناامیدی شی و دیگر رهبران چین، کشورهای غربی تمایلی به پذیرش نفوذ جهانی چین ندارند، مگر اینکه چین با ارزشهای لیبرال مدرن مطابقت داشته باشد. اما تلاش رهبری این کشور برای سنتز مارکس و کنفوسیوس باعث حیرت و حتی تمسخر ناظران خارج و داخل چین شده است.در همین راستا نشریه فارن افرز یادداشتی را در باب تلاشی شی برای تزریق درک خود از آموزه های چینی منتشر کرده است. اقتصاد نیوز این یادداشت را در سه بخش ترجمه کرده که بخش نخست در ادامه آمده است.
فرصت سازی از ایدئولوژی
در طول قرن گذشته، متفکران کمونیست چینی بر این باور بوده اند که آینده شکوفا مستلزم جدایی کامل از گذشته است. متفکران اولیه مارکسیست چین، کنفوسیوسیسم را محکوم کردند، فلسفه ای که بر سلسله مراتب، تشریفات و بازگشت به گذشته آرمانی تاکید دارد. مائو تسه تونگ و دیگر مارکسیست های چینی معتقد بودند که کنفوسیوسیسم از نظر تئوریک با مارکسیسم که انقلاب و تغییر دائمی را جشن می گیرد ناسازگار است و تأثیر عملی آن بر سیاست چین را ضعیف کرده است. از نظر آنها تفکر کنفوسیوس یک بوروکراسی رو به مرگ ایجاد کرده بود که نتوانست با چالش های مدرنیته سازگار شود. این انکار در طول انقلاب فرهنگی مائو، زمانی که گارد سرخ چین، مقبره فیلسوف را قبل از آویزان کردن جسد برهنه در مقابل آن، منفجر کرد، گسترش یافت.اما پاک کردن گذشته در کشوری با تاریخ غنی همیشه به سان یک درگیری مداوم بود. از منظر متفکران چینی چین باید بهعنوان پاسخدهنده به تغییرات سیاسی با روشهایی برگرفته از یک منبع قابل تشخیص دیده شود. حتی در حالی که بسیاری از نظریه پردازان سیاسی اوایل قرن بیستم چین کنفوسیوسیسم را محکوم کردند، متفکران دیگر تلاش کردند نشان دهند که چین برای مدرن شدن نیازی به تقلید از ایده های غربی – خواه ناسیونالیست، لیبرال یا مارکسیست – ندارد. آنها نقشه راهی برای نوع متفاوت اما بالقوه موثر مدرن سازی در جهان ایده های سنتی چین پیدا کردند.
ایدئولوژی در خدمت اقتصاد بحران زده
ظهور تفکر مدرن چینی از یک منظر باعث میشود که ترکیبی از مارکسیسم و کنفوسیوسیسم کمتر غیرقابل قبول به نظر برسد. بسیاری از نویسندگان پیشنهاد کردهاند که «کار ایدئولوژیک» شی برای مردم عادی چین که به طور فزایندهای با مشکلات مادی مانند پرداخت وامهای سنگین یا ارائه مراقبتهای بهداشتی برای بزرگان خود دست و پنجه نرم میکنند، ارتباطی ندارد یا نمیتواند داشته باشد. اما آنومی چین یک بحران هویت ملی است. کتاب وانگ به شکل ضمنی نشان میدهد که تلاشها برای بازتعریف ایدئولوژی این کشور میتواند به حل این بحران کمک کند.اما تحلیل وانگ نشان میدهد که حزب کمونیست چین در کجا به بیراهه میرود. حزب ایدئولوژی جدید خود را با عباراتی ساده انگارانه بیان می کند که از خوانش های نامحسوس از آثار کلاسیک و نادیده گرفتن نقد استفاده می کند. متفکرانی که در آغاز قرن بیستم برای ارتباط آیین کنفوسیوس بحث می کردند، معتقد بودند که کلید این ارتباط این است که به متفکران اجازه دهیم در مورد ماهیت فلسفه چینی بحث کنند.
وانگ، یکی از تأثیرگذارترین روشنفکران معاصر چین، بارها درباره دوران پس از انقلاب کمونیستی نوشته است. او که در سال 1989 در جنبش دانشجویی برای اصلاحات دموکراتیک شرکت کرد، به یکی از اعضای اصلی آنچه که دیگران «چپ جدید» چین مینامند در دهه 1990 تبدیل شد. او در سال 2010 در کتاب خود، پایان انقلاب، از چرخش چین به سمت بازاریابی در دهه 1990 انتقاد کرد.با این حال، وانگ در کتاب «ظهور اندیشه چینی» به صراحت به هیچ جنبه ای از تاریخ پرتلاطم قرن بیستم چین نمی پردازد. مائو فقط یک بار ظاهر می شود. در این اثر، وانگ بیشتر به متفکران چینی قبلی علاقه مند است که قبلاً با چالش های ناشی از مدرنیته دست و پنجه نرم کرده بودند، و استدلال می کرد که وقتی چین تغییر کرد، این کار را با استفاده از منابع داخلی انجام داد.
مطالعه وانگ با سلسلههای سانگ (960-1279) و مینگ (1644-1386) با نئوکنفوسیوسیسم آغاز میشود، مکتبی که کنفوسیوسیسم سنتی را در مواجهه با چالشهای تائوئیسم و بودیسم تطبیق داد. تحلیل او زمانی قویترین برجستگی معاصر خود را به دست میآورد که او در مورد رشتهای از تفکرها که در اواخر سلسله چینگ پدیدار شد بحث میکند. در اوج دوران چینگ، چین جمعیت خود را دو برابر کرد و لشکرکشی های نظامی بسیار موفقی را به نمایش گذاشت تا قلمرو خود را گسترش داد. اروپایی ها به دنبال خرید و کپی کردن هنر متمایز چینی بودند. اما در پایان قرن نوزدهم، شکستهای اقتصادی و شکست انگلیسیها در جنگهای تریاک، چین را به نقطه بحران وجودی رساند. پس از اینکه چین مجبور به امضای معاهدات تحقیرآمیز با انبوهی از قدرتهای در حال ظهور از جمله ژاپن، روسیه و ایالات متحده شد، به در رویارویی با عصر مدرن قرار گرفت.
منبع: اقتصاد نیوز
انتهای پیام/